loading...
اس ام اس،جوک،وطالب طنز و... در اس ام اس خور
admin بازدید : 42 چهارشنبه 29 خرداد 1392 نظرات (0)

ﻣﺮﺍﺣﻞ ﭘﺬﻳﺮﺍﻳﻲ ﺍﺯ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﺩﺭ ﺍﯾﺮﺍﻥ:

1- ﺗﻌﺎﺭﻑ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ
2- ﻗﺴﻢ ﺩﺍﺩﻥ ﻣﺮﺩﻩ ﻭ ﺯﻧﺪﻩ ﻃﺮﻑ ﻣﻘﺎﺑﻞ
3- ﺗﻮﺳﻞ ﺑﻪ ﺯﻭﺭ ﺑﺪﻳﻦ ﺷﺮﺡ ﮐﻪ ﻣﻴﻮﻩ ﻳﺎ ﻏﺬﺍﻱ ﻣﻮﺭﺩ ﻧﻈﺮ ﺭﻭ ﻃﻲ ﻳﮏ ﺍﻗﺪﺍﻡ ﺁﮐﺮﻭﺑﺎﺗﻴﮏ ﺑﻪ ﻟﺒﺖ ﻧﺰﺩﻳﮏ ﻣﻴﮑﻨﻦ ﻭ ﻣﻴﮕﻦ ﺩﻳﮕﻪ ﺩﻫﻨﻲ ﺷﺪ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺨﻮﺭﻱ
4- "ﺍﻳﺠﺎﺩ ﺣﺲ ﺗﺮﺣﻢ ﺩﺭ ﻣﻬﻤﺎﻥ ، ﻣﻴﮕﻦ "یعنی ﺗﻮ ﻓﮏ ﻣﻴﮑﻨﻲ ﻣﺎ ﺑﺪﺑﺨﺘﻴﻢ ﮐﻪ ﻫﻴﭽﻲ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﺎ ﻧﻤﻴﺨﻮﺭﻱ ؟
5- ﺗﻴﺮ ﺧﻼﺹ: ﺑﺨﻮﺭ ﺣﻴﻔﻪ ، ﺍﮔﻪ ﺑﻤﻮﻧﻪ ﻣﺠﺒﻮﺭﻳﻢ ﺩﻭﺭ ﺑﻨﺪﺍﺯﻳﻢ !

 

مراحل خداحافظي از مهمان:

1- علامت دادن خانم مهمان به همسرش با سر و چشم
2- برخواستن آقای مهمان و صداکردن همسرش و گفتن خوب دیگه ما رفع زحمت كنيم؛ اصرار مجدد برای حفظ مهمان توسط صاحبخونه
3- ادامه صحبتها تا دم در؛ گفتن خداحافظی چند بار
4- بوق زدن و دست تکون دادن
5- مشاهده رفتن مهمان تا هنگام خروج از کوچه :))))))

admin بازدید : 57 چهارشنبه 29 خرداد 1392 نظرات (1)
رفتم جلو در ک سیاوش(پسر داییم) و ببینم کسی پیشش بود منم رفتم کنارشون ازش پرسیدم چند سالته هم سن بودیم...
چند روز بعد سیاوش و دیدیم ازش پرسیدم پسره چیزی بهت نگفته؟ ازش شمارمو خواسته بود ک گفته بود با کسی دوست نمیشه/اخه من 3 سالی میشد با هیچ پسری نبودم/دیگه حرفی نشد در موردش تا ی مدتی... ی شب ک همگی خونه ی مامان بزرگم بودیم ازش پرسیدم بازم چیزی بهت گفته ک دوباره گفته بوده به سیاوش گفتم شمارمو بده بهش.وقتی فرستادش همون موقع بهم اس ام اس داد منم مثلانمیشناسم ک کیه جوابشو دادم ک شمارمو از کجا اوردی وکی هستی و... نگفت کیه.میخاست ببینمش ک بشناسمش... چند روز بعد ک داشتیم با هم صحبت میکردیم گاف داد ب اسم اصلی خودش قسم خورد منم مثلا اون موقع شناختمش... بهش گفتم من نمیتونم دوست دخترت باشم فقط در حد ی دوست عادی اونم قبول کرد/اصلا از پسرا خوشم نمیومد/ ما تو نیمه ی دوم مهر با هم صحبت کردیم شاید بعد اولین صحبتی ک با هم داشتیم دو بار دیگه با هم حرف زدیم تا ابان ماه ک گفت این جوری نمیتونه منم اصلا برام مهم نبود گفتم باشه خدافظ....
بودو نبودش مهم نبود واسم حتی ی لحظه ام یادش نمیافتادم 
دیگه نه از اون خبری شد نه من تا اسفند ماه شب چهار شنبه سوری بود دیدمش ی لحظه
چند روز بعدش سیاوش بهم گفت ک گفته کاش باهام بود... تو عید بود پیش دختر خالم بودم حوصلمون سر رفته بود ی دفعه یادش افتادم بهش زنگ زدم رفته بود شمال مست بود باهام بد صحبت کرد زنگ زدم ب سیاوش گفتم ج
چند روز بعدش معذرت خواهی کرده بود اما من بدم اومد ازش....
نمیدنم چی شد چرا شد اما تو اردیبهشت باهم دوست شدیم/کاش نمیشدم/تو مدرسه ک بودم اس میدادم بهش روزامون میگذشتن ومن بیشتر بهش وابسته میشدم/باورم نمیشد من به ی پسر ؟؟؟ تو نظرم غیر ممکن بود/ی شب رفتم پارک دیدمش واسه چند دقیقه بعدشم رفت... 
چند بار دیگه ام هم دیگه رو تو پارک دیدیم/بهش بد عادت کرده بودم/یکم دیوونه بود زود از هر چیزی عصبانی میشد.یشب باهام خیلی بد صحبت کرد ازش پرسیدم مگه دوسم نداری؟گفت نه ندارم اون شب حالم خیلی بد شد اما بعد این ک از بردنو دکتر بهتر شدم حتی جواب اس ام اس امم نداد کارم شده بود گریه/عادت کردن از دوست داشتن بدتره/مثل دیوونه ها همش ب گوشیم نگاه میکردم ک شاید ی اس یا زنگ بزنه ک نزد.طاقت نداشتم نباشه 2 روز بعد بهش اس دادم اونم جواب داد بعدشم معذرت خواهی کرد و دوباره با هم بودیم.میرفتم خونه ی مامان بزرگم ک بهش نزدیک تر باشم دیگه باورم شده بود ک بدون اون سخته .چند بار رفتیم بیرون ی بارم با سیاوش اومد خونمون .از اون روز ب بعد همش احساسش میکردم /دوسش داشتم اما نمیخاستم باور کنم/بهش خیلی گیر میدادم چرا این جا رفتی؟چرا با فلانی رفتی؟چرا تا الان بیرونی؟ چرا نیومدی پیشم و خیلی چیزای دیگه... ی روز عصبانی شد ب قول خودش رفته بودم رو مخش زنگ زد بهم گفت دیگه شمارتو نبینم رو گوشیم منم بدونه هیچ حرفی قطع کردم دیگه ام زنگ نزدم . فرداش ب دوستم پیشنهاد دوستی داد با پرویی تمام اخه خیلی رو داشت ب منم زنگ میزد انگار ک هیچ اتفاقی نیافتاده منم خیلی سرد جوابشو میدادم اما تو دلم از این ک زنگ زده بود خوشحال بودم ...دیگه زنگ نزد تا ی شب ک من دوباره رفتم خونه ی مامانیم منو دید اس داد ک غرورم اجازه نمیداد بهت زنگ بزنم/خدایی پرویی رو داری؟/ هم ب من زنگ میزد هم ب دوستم بهش هیچی نگفتم ازم خواست ک برگردم اما من دیگه بهش ب حرفاش اعتماد نداشتم همون موقع تصمیم گرفتم ک ی کاری کنم عاشقم بشه بعد ولش کنم خوردش کنم واسه همین قببول کردم اس ام اس بازی شروع شد هر دقیقه و هر ثانیه از هم خبر داشتیم بیرون بیشتر میرفتیم باهم صحبت تلفنی دیگه وقتایی ک نبود انگار ک ی چیز گم کردم همش ناراحت بودم حالم باهاش خوب بود اونم دیگه دوسم داشت هر بار ک میخاستم تصمیمو عملی کنم انگار ک بخام خودمو گول بزنم میگفتم هنوز کم دوسم داره اما حقیقت ی چیز دیگه بود نمیتونستم بدون اون زندگی کنم هر روزدوست داشتم بیشتر میشد بیشتر نگرانش میشدم شده بود جونم .... ی روز صبح ک از خواب بیدار میشدم اس نداده بود اون روزم جهنم میشد زود زنگ میزدم بهش دلم همیشه براش تنگ بود انقدر دوسش داشتم ک وقتی میدیدمش نمیتونستم جلو اشکامو بگیرم انقدر زیاد ک حتی ب مامانشم حسودیم میشد ک پیش مامانش هست اما پیش من نه... روزو شبم شده بود شایان
ی روز رفتم خونشون البته ب اسرار اون/فکر بد نکنید/انقدر مرد بود ک ب این چیزا فکر نکنه... بغلش کردم تا حالا همچین حسی نداشتم تو اون لحظه هیچی برام مهم نبود ... منو اورد خونه ی مامانیم خودشم رفت... 
عاشقش شده بودم هیچوقت فکرشم نمیکردم ک بتونم ی پسرو انقدر زیاد دوست داشته باشم روزام با عشقم همش قشنگ شده بودن یکم بهم گیر میداد اخه من دوستای زیادی داشتم ک هر روز بیرون بودیم خوشش نمیومد منم ک فقط اون برام مهم بود ب همشون گفتم ک دیگه باهاتون نمیتونم باشم عشقم خوشش نمیاد زیاد برم بیرون ... تقریبا تنها شده بودم منی ک اون همه دوست داشتم فقط چند تا از دوستام مونده بودن برام ک با اوناام رابطم خیلی کم رنگ شده بود 
قید هر چیزی و میزدم ک با اون باشم دیگه بیشتر ب ایندمون فکر میکردم ی دنیا مشکل میدیدم تو راهمون با بابایی ک من داشتم حتی فکرشم نمیشه کرد ک اجازه بده من با اون ازدواج کنم 
باید درس میخوند کارشو درست میکرد خودش میگفت 3 سال دیگه اما تو 3 سال ب هیچ جا ا نمیرسید خیلی فکر میکردم اما ..... 
با اون همه قول هایی ک بهش داده بودم جا زدم بهش گفتم ایندم مهم تر از اونه بابام برام ارزش بیشتری داره اما گفتم ک دوسش دارم واسش میمونم همه شرطایی ک گذاشتمو قبول کرد اونم بد دوسم داشت وقتی اینارو بهش گفتم گریه کرد منم صورتم خیس شده بود از اشک اما نذاشتم متوجه بشه الکی هی چرت و پرت میگفتم ک بخنده طاقت نداشتم صدای با بغضشو بشنوم بعد از چندتا قول واسه این ک دلمونو خوش کنیم ک واسه همیم خدافظی کردیم 
فردای اون شب بردنم بیمارستان من واقعا نمیتونستم بدون عشقم زندگی کنم همش گریه میکردم همه فکر میکردن ک واسه جواب کنکورمه ک این جوری شدم کسی خبر نداشت ک دلم داغونه از بی خبری دق کردم میخاستم تو تنهایی خودم بمیرم اما تنهام نمیذاشتن خودمو زدم ب خواب تا از اتاقم برن بیرون وقتی رفتن انقدر گریه کرده بودم ک وقتی صبح مامانم اومد داروهامو بده هنوز بالشتم خیس بود...
از اونم دیگه خبری نداشتم چون خودم بهش گفته بودم نمیتونستم بهش زنگ بزنم .اون شب بهش گفتم زنگ نزنه اگه بزنه ناراحت میشم اونم واسه اینکه منو ناراحت نکنه زنگ نمیزد .حتی از سیاوشم نمیشد بپرسم ازش خبر داره یا نه چون اونم از این ک دیگه ما با هم نبودیم خوشحال شده بود ... ب جز خاطره های قشنگی ک باهاش داشتم دیگه هیچی نداشتم ازش....
بعد از گذشت چند وقت ی کم حالم بهتره اما باهر چیزی ک من و یادش میندازه اشکام در میاد من تو خیالم دارمش ی جوری ک انگار دارم باهاش زندگی میکنم باهاش حرف میزنم ازش سوال میپرسم اما سوالام بی جوابن ...
هنوزم اسمش ک میاد دلم میلرزه من ی عشق و تجربه کردم با شایان... 
تا این جاشو شیوا تو دفتر خاطراتش نوشته بود بقیشو من میگم(سیاوش)
تا چند وقت حالش بد بود تا این ک ی روز شایان و با دوست دخترش دید دیگه با هیچکس حرف نمیزد حتی ی بار شایان و اوردم پیشش اما با اونم دیگه حرف نزد... شیوا سهمش از این عشق دیوونگی بود.....
admin بازدید : 100 چهارشنبه 29 خرداد 1392 نظرات (1)

سلام
از اونجا که اکثر وبلاگها تو الکسا ثبت نمیشن و برخی از دوستان با نحوه ثبت دامنه وبلاگشون تو الکسا آشنا نیستن، امروز آموزش ثبت دامنه وبلاگ رو بصورت گام به گام و تصویری آوردم.
در ابتدا کمی با الکسا آشنا بشید.
الکسا یه سایت خدماتی بین المللی است که در سال ۱۹۹۶ تاسیس شد، اساس کار این سایت ارزیابی سایتها بر اساس برخی معیارها مثل ترافیک، در موقیت مختلف است.
اما اهمیت الکسا اینجاست که با تمام جستجوگرها ارتباط خوبی داره(جستجوگرها بدلیل رقابت رابطه خوبی با هم ندارند) و جستجوگرها هم رتبه الکسا رو قبول دارن، پس افزایش رتبه الکسا می تونه باعث افزایش رتبه در تمام مرورگرها باشه.
یه نکته مهم دیگه اینکه حتما تولبار الکسا رو روی مرورگرهای خودتون نصب کنید. الکسا اکثر اطلاعات خودش رو از این تولبار دریافت میکنه. این تولبار حجم کمی داره و زود هم نصب میشه.

تعداد صفحات : 141

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
  • دوشنبه 22 ارديبهشت 1393
  • جمعه 22 فروردين 1393
  • چهارشنبه 20 فروردين 1393
  • يکشنبه 17 فروردين 1393
  • شنبه 16 فروردين 1393
  • جمعه 15 فروردين 1393
  • پنجشنبه 14 فروردين 1393
  • سه شنبه 12 فروردين 1393
  • دوشنبه 11 فروردين 1393
  • شنبه 09 فروردين 1393
  • پنجشنبه 07 فروردين 1393
  • سه شنبه 05 فروردين 1393
  • دوشنبه 04 فروردين 1393
  • يکشنبه 03 فروردين 1393
  • شنبه 02 فروردين 1393
  • چهارشنبه 28 اسفند 1392
  • سه شنبه 27 اسفند 1392
  • دوشنبه 26 اسفند 1392
  • شنبه 24 اسفند 1392
  • پنجشنبه 22 اسفند 1392
  • چهارشنبه 21 اسفند 1392
  • سه شنبه 20 اسفند 1392
  • دوشنبه 19 اسفند 1392
  • يکشنبه 18 اسفند 1392
  • جمعه 16 اسفند 1392
  • پنجشنبه 15 اسفند 1392
  • چهارشنبه 14 اسفند 1392
  • سه شنبه 13 اسفند 1392
  • دوشنبه 12 اسفند 1392
  • يکشنبه 11 اسفند 1392
  • شنبه 10 اسفند 1392
  • جمعه 09 اسفند 1392
  • پنجشنبه 08 اسفند 1392
  • چهارشنبه 07 اسفند 1392
  • سه شنبه 06 اسفند 1392
  • دوشنبه 05 اسفند 1392
  • يکشنبه 04 اسفند 1392
  • شنبه 03 اسفند 1392
  • جمعه 02 اسفند 1392
  • جمعه 13 دی 1392
  • پنجشنبه 12 دی 1392
  • چهارشنبه 11 دی 1392
  • سه شنبه 10 دی 1392
  • دوشنبه 09 دی 1392
  • يکشنبه 08 دی 1392
  • پنجشنبه 05 دی 1392
  • چهارشنبه 04 دی 1392
  • سه شنبه 03 دی 1392
  • دوشنبه 02 دی 1392
  • يکشنبه 01 دی 1392
  • شنبه 30 آذر 1392
  • پنجشنبه 28 آذر 1392
  • چهارشنبه 27 آذر 1392
  • سه شنبه 26 آذر 1392
  • دوشنبه 25 آذر 1392
  • يکشنبه 24 آذر 1392
  • شنبه 23 آذر 1392
  • جمعه 22 آذر 1392
  • يکشنبه 17 آذر 1392
  • شنبه 16 آذر 1392
  • چهارشنبه 13 آذر 1392
  • دوشنبه 11 آذر 1392
  • يکشنبه 10 آذر 1392
  • شنبه 09 آذر 1392
  • دوشنبه 29 مهر 1392
  • يکشنبه 28 مهر 1392
  • پنجشنبه 25 مهر 1392
  • چهارشنبه 24 مهر 1392
  • يکشنبه 21 مهر 1392
  • شنبه 20 مهر 1392
  • جمعه 19 مهر 1392
  • چهارشنبه 17 مهر 1392
  • سه شنبه 04 تير 1392
  • دوشنبه 03 تير 1392
  • يکشنبه 02 تير 1392
  • شنبه 01 تير 1392
  • پنجشنبه 30 خرداد 1392
  • چهارشنبه 29 خرداد 1392
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 2113
  • کل نظرات : 95
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 40
  • آی پی امروز : 51
  • آی پی دیروز : 50
  • بازدید امروز : 96
  • باردید دیروز : 79
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 597
  • بازدید ماه : 1,592
  • بازدید سال : 10,363
  • بازدید کلی : 566,171